این یادداشت بیش از آنکه مربوط به موسیقیسازان باشد، مربوط به زندگیسازان است. شیرزنانی که با لالاییخوانیهای خود فرزندانی غیور تربیت میکنند و برای معرفی مردمانی از کویها و سرایها، که موسیقی مثل خون در رگهایشان و مثل هوا در نفسهایشان جاری است و بدون الحان خوش، زندگی نمیتوانند کرد.
انسان اصیل پارسی، ایرانی مسلمان و هر پارسی پاکنهاد، با موسیقی به جهان چشم میگشاید و با موسیقی چشم از جهان میبندد. اگر در زندگی شهرنشینی جدید ما به خاطر آفات برخاسته از نوع زندگی تقلیدی از غرب، آوها و نواها فراموش شدهاند؛ در عوض، در بیشتر روستاها و شهرستانهای کوچک این سرزمین بزرگ، باقی مانده آن رود خروشان فرهنگ، هنوز در بستر جویباری نرم و زلال جاری است و صحنه نخستین جشنواره پژوهشی موسیقی زنان، جامی است لبالب از آن نهر روان.
ما گوشهای از این موسیقی را در جشنوارههای موسیقی اقوام ایران ویژه زنان در 1382 و 83 به صحنه آوردیم. اما شایسته است بگویم که با چه ضرورتی و برای چه هدفی و با چه کمکهایی به این کار بزرگ اقدام کردیم:
سالهای سال است که گروهی بیخبر از خدا که قبلهشان جیبها و کیسههای پولشان است، از هیچ آفتافکنی، برای «کالایی کردن» و «بازار مصرف» ساختن، دریغ نکردهاند و سرمایه این بازار سیاه سوداگری را، نوامیس فرهنگ و مواریث هنر سنتیمان، قرار دادهاند.
خواست و اراده مردم مسلمان ما، بساط آنها را برچیده؛ ولی گرفتاری دیگری از پس آن پیش آمد و آن، جزمیت و جمود در بسیاری باورها بود؛ با ظاهری اخلاقگرایانه و پوستهای از ادعای مسئولیت و مراقبت و غیرت فرهنگی که ابتدا تا حدی نیکو و مفید بود ولی بعدها راه رشد و بالیدن حقیقی و مشروع و مجاز را نیز بست.
قایقی که در کنار اسکلهای محکم با بند بسته شده باشد، نسبت به قایق دیگری که در قلب آبها روان است، از امنیت بیشتری برخوردار است ولی کف آن قایق بسته شده در حاشیه امنیت، بسا بیشتر از آن قایقی که در کام آبها افتان و خیزان میرود، گرفتار پوسیدگی و انحلال است.
ناگفته پیداست که سلوک، بخشی پرهیز است و مراقبت؛ و بخشی دیگر، حرکت است و جرئت. کار درست آن است که به قول پیامبر گرامی اسلام حضرت رسول اکرم(ص)، «خیرالامور و اوسطها» باشد. به زنان موسیقیدان ایرانی نیز باید با نگاهی اعتدالوار نگریست و مجال پرواز داد.
قرنهاست که ما ایرانیان با صدای لالایی مادران شریف و مظلوممان در خانه، صدای نجیب، زمزمه خواهرانمان در مزرعهها و پای دار قالی و صدای همسران و دخترانمان در مراسم شادی و مراسم سوگ زندگی کردهایم.
بخش عمده فرهنگ ما همینها بوده است وگرنه زندگی شهری جدید ما با همه عظمت ظاهری و زرق و برقی که به چشم ما میکشد، عملاً بخش کوچکی از فرهنگ اصیل ایرانی است و تازه، قدمت زیادی هم ندارد. در فرهنگ قدیم و موروثی ما، صدای زنان در جایگاه مناسب خود و متناسب با شأن و مقام والای زنان مسلمان ایران زمین، تعریف شده است و هیچ کدام از مشخصات مفسدهانگیز زندگی تقلیدی از غرب را ندارد؛ که در آن، صدای زنان را برای رسانهها و کالاهای فرهنگی و... تدارک میکنند.
در فرهنگی که همه چیز را بر اساس بازار و کالا و جلب توجه طبقهبندی میکند، جایی برای ارزشهای معنوی نهفته در صدای بانوان نیست. در این فرهنگ مادی، مجموع اهداف آن از روح هنرهای سنتی و آیینی ما دور است. چراکه هنرهای آیینی ما بر اساس باورهای مذهبی استوار است و هنر دینی، هنر عروج است نه نزول، و انطباق دارد با سیر تکاملی انسان سالکی که رو به کمال الی الله است.
در ایلات و عشایر ما، زن و مرد یعنی خواهر و برادر، یعنی هم خون و خویشاوند و از همین روی است که در کار و کوچ و رزم و شادی و عزا، بیپیرایه در کنار هم هستند و هیچ پندار ناشایستی درباره این همجواری، به ذهن خطور نمیکند.
در آن فضا، مناسبات «اقتصادی و فرهنگی» نیز بر اساس باورهای قلبی و دینی تعریف شده، نه اینکه باورها و اعتقادات را بر اساس عرضه و تقاضا و نرخ تورم و نیاز بازار، کم و زیاد کنند.
بنابراین اگر در ایران اسلامی بانوان، موسیقی و صدای زنان و دختران نجیب و سلحشور سرزمینمان را رساتر از هر وقت میشنوند، به پشتوانه حرمت و امنیتی است که باورهای دینی و ملی آیینی برای ما فراهم کرده است. با تکیه به عشقی است که مولای کائنات حضرت رسول اکرم(ص) به تک نهال عزیز باغ وجودش، آن سیده کائنات میورزید و به قداست او سوگند میخورد.
اگر صدا و موسیقی کنیزان حضرت فاطمة زهرا(س) را نقش بر فضای تالارهای کشورمان میبینید و میشنوید، به این هدف است که زنان ما در شهرها و روستاها به این باور برسند که ما همیشه زنده و شادان بودهایم بدون اینکه در غفلت باشیم، همیشه موسیقی را در خون و جان خود داشتهایم بدون اینکه درگیر لهو و لعب باشیم و همیشه در صحنه زندگی با صدای بلند حضور داشتهایم، بدون اینکه آلت دست سوداگران و بازارسازان باشیم. تا وقتی که این پیوند را، این عهد و پیمان را محکم نگهداریم، بقای ما مطمئن و مستدام خواهد بود.
طبق بررسیهای مقدماتی انجام شده مشخص شده است که به دلیل تسلط کامل فرهنگ دینی در طول قرنهای متمادی در درون نواها و آوازهای محلی زنان ایران در جریان زندگی روزمره و اشتغالات طبیعی، ارزشهای ادبی، هنری و موسیقایی ارزشمند دینی هفته است که در جریان تحولات ناشی از مدرنیته این ذخائر فرهنگی در حال نابودی است و باید با سرعت شناسایی و ضبط و ثبت شود.
از طرف دیگر این فرضیه نیز وجود دارد که در این نواها و آواهای طبیعی، نوعی آرامش روحی و درمانی برای رفع انواع افسردگیها وجود دارد که متأسفانه با از بین رفتن این هنرهای سنتی، این ذخائر ارزشمند بشری رو به نابودی است. به هر حال در اولین فرصت ممکن، با برگزاری جشنوارههایی باید لااقل بخشی از این آثار را شناسایی و ضبط کرد تا با تکمیل تحقیقات و مطالعات صحت چنین فرضیههایی نیز بررسی شوند.
امیدواریم با پرداختن صحیح و اصولی به موسیقی زنان ایران از اقوام ایرانی سرآغازی دوباره باشد برای رسمیت بخشیدن و حرمت گذاردن به میراث هنر اصیل این آب و خاک، و شروعی باشد برای مطرح کردن ارزشهای عمیق و فراموش شده در زمینه اقتصاد و فرهنگ و موسیقی و باورها و اعتقادات ما که تنها سرمای ما در این جهان آشفته امروزی است.»